پرواز را بخاطر بسپار

پرواز را بخاطر بسپار

عرفانی-اجتماعی
پرواز را بخاطر بسپار

پرواز را بخاطر بسپار

عرفانی-اجتماعی

رمز ماه عشق

هوالمحبوب   

 

سلام

 

زان می عشق کزو پخته شود هر خامی      

گر چه ماه رمضانست بیـــــــــــاور جامی

 

روزها رفت که دست من مسکین نگرفت

زلف شمشاد قدی ساعد ســــیم اندامی

 

روزه هر چند که مهمان عزیزست ایــــدل

صحبتش موهبتی دان و شدن انعــــامی

 

مرغ زیرک بدر خانقه اکنـــــــون نـــــپــرد

که نهادست بهر مجلس وعظی دامــــی

 

گله از زاهد بد خو نکنم رســــــم اینست

که چو صبحی بدمد در پیش افتد شامی

 

 

فرا می رسد ماهی که تمام اهل اسلام – در هر فرقه و گرایشی – آنرا ضیافت الله می دانند ومی هراسند از هر معصیت که گویی در این ایام تن به گناه سپردن یعنی قهر دائم با خالق ؛ ومگر نه آن که او که برترین مهربان است فریاد برآورده که همیشه از حق خود می گذرد ولی از حق بندگان خویش نه؟!!

و ما چه ساده شکم خویش را از سهم دیگران پر می کنیم ودر رمضان گاه به تفاخر چنان افطار رنگینی می دهیم که گویا شام عروسی است و انگار که با این غذا تمام گناه خویش را پاک کرده ایم ، حتا نگاه های آلوده به شهوت به همسر همسایه را!!

شکم خالی نگه داشتن هنر نیست که چشم وگوش و زبان را قفل کردن هنرمردان خداست که انگار یادمان رفته که چگونه چشم از حرام می بستند و لب بردروغ و گوش بر ناروا و.....

فرا می رسد رمضان، ماه ضیافت خدا ومن کودکی خویش  

را می گردم ؛ دوباره و دوباره درپی پدرم که از غروب با صدای ربنا آرام آرام اشگ می ریخت و مادرم که کاسه شعله زرد را برای افطار آماده می کرد.

پدر تسبیح شاه مقصود یادگار پدربزرگ را دردست می چرخاند، همان که حالا درکنارعکسش از دیوار خانه ام آویزان است و من به این دل خوش کرده ام که یک افطار
را در رویاهایم با او باشم.

مادرم هنوز اول اذان قامت نماز می بندد و من، همچو تمام ماه های رمضان، حیرت زده و پرسان به دنبال قداست رمضان می گردم.
چیست این معجون که بشر از آن درمان نمی خواهد که ریای آنرا بیشتر می پسندد.

رمضان رسیده است وبوی تظاهر فضا را آلوده که انگار فقط بایست گرسنه بود نه ان که حرمت خویش را حفظ کرد وبه داشته ونداشته احترام گذاشت که درتمام این قصه مصلحتی الهی نهفته است.

داستان از امشب آغاز می شود؛ حکایت حرف های پنهان وپیدای علی در آنچه از او یادگار مانده ، برسم هرساله وبه احترام سنتی که حاج اصغر پس از بازگشت از اسارت بنیان نهاد وحالا من هر سال تشنه تر پی آن می روم. انسان غریبی است حاج اصغر رباط جزی! هنوز زخم های اسارت بر تن اش باقی بود که ما را جمع کرد وتفسیر نهج البلاغه آغاز شد؛ اسلحه را از دست ما گرفت و قلم به دست مان کرد. واز آن جمع اول مسافر فریدون محمدی بود که مظلومانه پر به آسمان گشود و من مانده ام وهزاران خاطره در بیش از بیست سال از گذرآن روزها؛ روزهایی که خود را شناختم، یعنی فکر می کنم که شناخته ام ولی اندر خم یک کوچه مانده ام .

داستان از امشب شروع می شود و من دوباره پی خود
می گردم و هرلحظه برایم چون تاریخ بشر می گذرد تا مگر دریابم همه ی هوس های بشر را بی هیچ دلیلی برای گناه!  



کتاب را باید بیش از توان ورق زد.....

گویند که رمز عشق مگویید ومشـــنوید

مشکل حکایتی ست که تقریر می کنند  

 

 

برگرفته از وبلاگ  درد مانا۲ اندیشه سبز  

(فرا میرسد ماهی) نوید صالحی


ته نوشت- این پست معجونی از غزل لسان الغیب در سال قبل و مطلب

دوستم جناب نوید صالحی از امسال است و یک سورپرایز برای قاصدک عزیز و سبکبال !!!!!!!!!!!!!!!!

 

نظرات 17 + ارسال نظر
راد شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:04 ق.ظ http://mar.blogsky



غضنفر بچش تو مشهد گم میشه، نذر می کنه و میگه : یا امام رضا ! دستم به دامنت، بچم پیدا بشه، دیگه غلط کنم بیام مشهد!

——————————-

گویند مرگ سخت و سخت تر از مرگ انتظار . . .برای اس ام اس من خیلی انتظار کشیدی آره ؟!

——————————-

شعر غضنفر برای دوست دخترش:
صبح که دره پنجرمون وا میشه
عصر که در پنجرمون وا میشه
شب که در پنجرمون وا میشه
وای که چقدر پنجرمون وا میشه !!!

——————————-

اگر پسر نبود دعوا نبود … خشونت نبود عشق نبود
اگر دختر نبود هوس نبود … لطافت نبود … دعوای پسرا نبود.. عشق نبود.
به نظر شما بهتر نبود هیچ کدوم نبودیم؟؟؟

——————————-

دانشجوی پسر + دانشجوی پسر = انتظار برای رسیدن ۲ دانشجوی دیگر جهت بازی حکم
دانشجوی دختر + دانشجوی پسر = عشق
دانشجوی دختر + دانشجوی دختر = غیبت از یه دانشجوی پسر

——————————-


بیچاره مردا : وقتی بدنیا میان همه حال مامانشونو میپرسن -
وقتی ازدواج میکنن همه میگن چه عروس قشنگی-
وقتی میمیرن همه میگن بیچاره زنش

——————————-


چشمهای تو مثل دریاست… اجازه میدی جورابامو توش بشورم؟

——————————-

نسل میمون ها هم دیگه داره منقرض میشه. عزیزم مواظب خودت باش

——————————-

بهار آمد و شمشادها جوان شده اند ، پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند ( طرح تلقین گرما در سرما)

——————————-

میدونی اگه چشم خر هم مثل چشم گربه شب ها میدرخشید چی میشد ؟ شبها اردبیل هم مثل لوس انجلس چراغونی میشد !

——————————-

وزارت کشور از مردم شهید پرور خواست با توجه به قطع آب در تابستان قطع گاز در زمستان و قطع برق در تمامی فصول همچنین کمبود بنزین و افزایش تورم و فاصله طبقاتی با شرکت در انتخابات خریت خود را به جهانیان ثابت کنند.

——————————-



کلاغ تو آسمون تخم میزاره ولی تخمش نمی‌افته پایین، اگه گفتی چرا؟ ( نرو پایین اول فکر کن!)

.
.
.
.
.
.
.
فکر کن تنبل
.
.
.
.

چون شورت پاش بوده.

——————————-

توی دنیا عاشقا چه بی کسن .. عاشقا عاقبتش خار و خسن .. اینارو گفتم برات تا بدونی .. عاشقی خیلی خطرناکه حسن !!!

——————————-

گرگه بعد از کلی جستجو آی دی شنگول منگول رو گیر میاره، بعد از کلی چت کردن باهاشون قرار می ذاره. وقتی می ره سر قرار می بینه چوپان دروغ گو اومده!

——————————-

… زندگی دو چیز به من آموخت، که هرچی فکر می کنم یادم نمیاد چی بود

——————————-

خواستم ازت تشکر کنم وبگم به تو افتخار می کنم. چون تو تنها کسی هستی که هیچ وقت منواز سر کار گذاشتنت ناامید نمی کنی

سروش شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:07 ق.ظ http://soroushao.blogsky.com

سلام مهتاب خوبی؟
تازه وبت رو باز کردی درسته؟
منم تازه همین امروز باز کردم البته دومین وبلاگم هستش.
از وبت خوشم اومد.
به دوتا وبلاگی که گذاشتم یه سری بزن.
soroushao.blogfa.com
soroushao.blogsky.com (که البته اینو توی قسمت وب/وبلاگ گذاشتم.)
روی این وبم زیاد کار نکردم ولی رویه اون یکی خیلی کار کردم و کلی هم دوست جمع کردم.
دوست داشتی بیا به دوستای من اضافه شو.
تو هر وب هم نظر دادی میام و جواب میدم.نگران نباش.
آیدیت رو هم اگه دوست اری بده که باهم بچتیم.
بای بای تا بعد.
منتظر جوابت هستم.

مهتاب شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:15 ق.ظ

سلامی چو بوی خوش آشنایی

بر آن مردم دیده ی روشـــنایی

اولین نظر را خودم افتتاح کردم و امیدوار به نظرات راهگشای دوستان هستم.

به یاد مهربانترین مهربان عالم

مهتاب شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:27 ق.ظ

خوب ظاهرا نتوانستم اولین کامنت را خودم افتتاح بکنم و دو نفر زرنگ تر از من بودند

این نشان میدهد که زندگی متغیر است و نمیشود روی چیزی حساب باز کرد.



دل که آیینه ی شاهیست غباری دارد

از خدا می طلبم صحبت روشن رائی

صابر شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:01 ق.ظ http://negha.blogsky.com/

سلام....

چه شروع خوب و پرانگیزه ای.........کلمات درشت نشان دهنده همت های درشت نیز هست؟؟؟ یا نه؟؟

موفق باشی دوست عزیز

قاصدک یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ب.ظ http://m-shaker.blogsky.com/

سلام مجدد.
دوست گرامی مهتاب خانوم..توی کامنت قبلی یادم رفت تبریک بگم وبلاگتون را
چون دیدم که تازه تاسیسه..مبارکتون باشه.
انشاالله که جشن صدسالگی بگیرید..
مهم نیست کامنت چندم باشیم.مهم اینه که هستیم! چون زندگی مجوعه ای از متغیرهاست و نمیشه روش حساب کرد.پس دم غنیمته!!
ببخش مزاحمتم را..موفق باشید و همواره سلامت..یاعلی مدد

یک زن جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ب.ظ http://radepayeman

سلام دوست عزیز.
راستش شاعر اون شعری که شما خوشتون اومد رو یادم نیست کیه.حدود یک سال پیش تو یه مجله خوندمش و یادداشت کردم و از همین شاعرانی بود که شعرش رو برای چاپ به مجله میدن.
ضمنا اجازه دارم شما رو لینک کنم؟

باران سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:19 ق.ظ

سلام


در زیر سایه‌روشن ماه پریده‌رنگ

در پرتوی چو دود، غم‌انگیز و دل‌ربا

افتاده بود و زلف سیاهش به دست باد

مواج و دل‌فریب

می‌زد به روشنایی شب نقش تیرگی.



می‌رفت جویبار و صدای حزین آب

گویی حکایت غم یاران رفته داشت

وز عشق‌های خفته و اندوه مردگان

رنجی نهفته داشت.



در نور سرد و خسته‌ی مهتاب، کوهسار

چون آرزوی دور

چون هاله‌ی امید

یا چون تنی ظریف و هوسناک در حریر

می‌خفت در نگاه

وز دشت‌های خرم و خاموش می‌گذشت

آهسته شامگاه.



او، آن امید جان من، آن سایه‌ی خیال

می‌سوخت در شراره‌ی گرم خیال خویش

می‌خواند در جبین درخشان ماهتاب

افسانه‌ی غم من و شرح ملال خویش.

[گل']

امیر شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ http://loneshade.blogfa.com

فرا رسیدن ماه زولبیا بامیه ، بی خوابی شبانه ، گرسنگی روزانه ، روزشماری ماهانه ، پرخوری سحرانه ، افطاری شاهانه ، و توقع آمرزش سالانه ، مبارک .
خوبی ؟
چه خبر

سلام

من خوبم و شما چطور ؟ خبر خاصی نیست جز سلامتی و شکر بدرگاه خداوند

واقعا برای خیلی ها خاصیت ماه رمضونه همین چیزهاست

شاپرک شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ب.ظ

سلام مهتاب جون

هر دو انتخاب عالی بود ممنون
ولی این سرورپرایز رو فکر کنم جناب سبکبال متوجه نشد..! اخه هیچ ابرازاحساسی در کامنتش ندیدم..!!

به هر حال بازم ممنون و التماس دعا

یاقوت شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ http://yagootesorkh.blogsky.com

سلام مهتاب جون مطلب انتخابیتون بسیار خوب وبجا بود..

کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی نه حاشیه از یاد رفتنی ...

ز تو خجالت می کشم چرا که همه اش :
تنها که می شوم٬ ازتو همدم می خواهم.

مریض که می شوم٬ ازتو شفا می خواهم.
گم که می شوم٬ ازتو راه می خواهم.

فقیر که می شوم٬ ازتو پول می خواهم.
آواره که می شوم٬ ازتو سکون می خواهم.

گناه که می کنم٬ ازتو بخشش می خواهم.
گمراه که می شوم٬ ازتو هدایت می خواهم.

گرسنه که می شوم٬ ازتو غذا می خواهم.
ناامید که می شوم٬ ازتو کمک می خواهم.

اسیر که می شوم٬ ازتو نجات می خواهم.
نمی دانم همه این ها را به چه قیمتی ازتومی خواهم !

نمی دانم !

آریاناز شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ http://www.behdin-ariaee3.blogspot.com/

سلام یار آسمونی و خوش سلیقه خودم
مثل همیشه عالی بود
البته انتظار دیگه ای نمیره تو همیشه انتخاب هات عالیه
همه چیزایی که گفتی درسته
روزگاریست شیطان فریاد میزند:
آدم پیدا کنید ,سجده خواهم کرد

این روزها چیزی که کیمیا شده انسانیته

رضا شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ب.ظ http://baghebibargi19.blogfa.com

زان می عشق کزو پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضانست بیـــــــــــاور جامی

خیلی قشنگ بود
کاش رمضان و غیر رمضان ما با هم فرقی نداشت
کاش حال و هوای رمضان رو میشد نفس کشید
اما نه...
تمام باورها در برودت این باد شوم سوختند

رضا شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ http://baghebibargi19.blogfa.com

خوبم عزیز
ممنون...
تا همیشه سبز و برقرار باشی

رای دهنده ایرانی شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.tanz88.blogfa.com

سلام
ممنون از اینکه برای خوندن مطلب جدیدتون دعوتم کردید
بنده هم متقابلا حلول این ماه عزیز رو خدمتتون تبریک عرض میکنم

رای دهنده ایرانی شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ

دوست من
کاش آهنگی انتخاب میکردید که بنده که مرد هستم هم بتونم گوش کنم
و توی این ماه با ورود به این وبلاگ قشنگ گوشهای ناقابلم به صدای زیبای یک نامحرم برنخورد
ببخشید که نظرم رو گفتم
اگه ناراحتتون کردم ببخشید

گفتگو سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://easa.blogfa.com

گویند که رمز عشق مگویید ومشـــنوید

مشکل حکایتی ست که تقریر می کنند


متشکرم

بازم منتظرررتم
یادم باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد