هوالمحبوب
من از بیگانگان هرگز ننالم
شعر سپید نمیگویم
از من وزن و قافیه نخواهید
این فقط درد دلی است
از دلی تنگ و رنجیده از آشنا ......
شنیده ام ارواح از ظهر پنجشنبه آزادند
و به خانه هایشان در زمین باز می گردند
مادر کجا رفتی که مهرت را کم دارم ؟
می خواهم راز دل بتو گویم ........
صدایم را می شنوی ؟
اشکم را می بینی ؟
مادر جان ترا کم دارم ......
آغوشت را کم دارم ...
و نوازشت را .........
دیوارهای خانه فقط " ساکت " گوش می کنند
نه پاسخی
نه کلامی
دیگر نمی خواهم زنده بمانم
نمی دانم بعد از مرگم ترا می بینم
یا در برزخ قرار می گیرم
خدایا تو می دانی ، فقط تو می دانی
من زندگی نمی کنم ، فقط نفس می کشم
خدایا می دانی سالهاست در برزخ زمین نفس می کشم
اینسو در برزخ یا آنسوی زندگی
برایم تفاوتی ندارد .....
خدایا ......
می خواهم دوباره به آغوشت بازگردم !
این بنده ی عاصیت را قبول می کنی ؟
دلنوشت: مکتوب شده در ظهر پنجشنبه ۱۷ شهریور
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ماست در آیینه ی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی
تشنه ی خون زمین است فلک ، وین مه نو
کهنه داسی ست که بس کشته درود ای ساقی
منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو کاست و بر من چه فزود ای ساقی
بس که شستیم به خوناب جگر جامه ی جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود ای ساقی
حق به دست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی
این لب و جام پی گردش می ساخته اند
ورنه بی می و لب جام چه سود ای ساقی
در فروبند که چون سایه در این خلوت غم
با کسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی
"هوشنگ ابتهاج"
بنام او که نامش همیشه بی همتاست
سلام زنجیر پاک تمام پیوندهاست
.................................................................
حرفی برای گفتن ندارم
تمام حرف هایم را در وبلاگ گفته ام
برای خواندن آخرین پست به دیدارم بیا ای مهربان ...
برای آخرین بار به روز شدم
مرسی از حضورت .مرسی از نگاه قشنگت.از لینکت ممنونم عزیزم
تومهتابی شب ما را تو نوری
.............
سلام عزیز بزرگوار صمیمی مهتاب
................
به خلوت تنهایی ام خوش آمدید..از اینکه در این عصر بی تکیه گاهی وغربت بازهم بمن سر میزنید وفراموشم نمیکنید بسیار سپاسگزارم...واز اینکه به علت مشکلات جسمی. بخصوص ناراحتی های مستمر چشمی..و عدم فرصت کافی نتوانستم نقدی در خور آثار ارزشمند شما داشته باشم پوزش می خواهم
...........
بیـــــــا ای همنفس با هم بمانیم......اگــرچه یک نفس با هم بمانیم
در این بی تکیه گاهی ها ،من وتو.....زمان گرشد قفس با هم بمانیم
....................
از زمزمه سپید شعردلنشین وباطراوتتان که بامضامین ارزشمند وتعبیرات محکم..وحال وهوایی لبریز از احساس معطر..وزبانی صمیمی وزلال همرا بود لذت بردم...همیشه به عطر شعر معطر باشی.....فقط در مورد ویژگی های شعر سپید ومضامین وساختار آن بیشتر مطالعه بفرمائید..ممنوم از ظهار لطفتان....پوزش بخاطر نقد نه چندان....دوست دارم درشعر خیلی بیشتر پیشرفت کنید
عشق و محبت دیگر خریداری ندارد. زندگی شده قصه ی همان مرد یخ فروشی که وقتی از او پرسیدند:فروختی؟ گفت:"نخریدند،تمام شد.."
سلام
به روزم و منتظرتان
تومهتابی شب ما را تو نوری








مهتابی جونم ممنون از همه خوبیهات
سلام
امیدوارم سرشار ازنشاط وخرمی وشادی باشید
باسلام . از مطلب زیبای شما درباره فروغ دروبلاگ شماره ۱ . بنام خداوند اسمانها وزمین استفاده شد م. باتشکر.
سلام مهتابی جونم







ممنونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
نیت العمل نصف العمل...
کامنتتون پذیرفته گردید ببخشید یه نقص فنی بود
برطرفش کردم...
سلام بر ستاره همیشه سبز دیار ما







هاله هم که چندین ساله میخواد تا 15 روز دیگه اسامی اختلاس کننده ها را لو بده
بگذریم..
فقط یه ذره
راستش خودمم از گفتن جملهی دیگه کلیشه ای شده ی : ببخش فرصت نشد خدمت برسم و و و..خسته و بیزار شدم
فقط عرض میکنم که باورکن اگر فرصت داشتم محال بود خدمت نرسم چرا که هرچیز نو یا جدیدش خوبه الا دوست که مانند قالی کرمان، کهنه ش خوبه
امید که عذرم را پذیرا باشید.
بابت حضور و تبریکتون هم بی نهایت ممنونم
البته یکی دوباری خدمت رسیدم که کامنت دونی باز نشد و میدونید که این نوع گیر و دارها تو دیار ما رایج و مرسومه! درست مثل اختلاسهای چندصد میلیونی که ازبس شنیدیم دیگه کسی متعجب نمیشه و تازه!! وقتی رقم اختلاسهای جدید را میشنویم میگیم:ایوللللللل.عجب پارتی گردن کلفتی داشته یارو
انگار بفهمی نفهمی یه ذره! کامنتم رنگ و بوی سی ا سی گرفته؟!!!
همیشه شاد و سلامت و برقرار باشی ستاره خانوم عزیز
من زندگی میخوام ستاره جان با من از عشق و از زندگی بگید برای مردن وقت زیادی داریم
سلام مسی مهربانم
منم زندگی و فرداهای روشن پر از امید را دوست دارم اما این دل درد آشنا ... حرف دیگر میزند و اگر ننویسم فریاد میزند و اشک می ریزد و ..........
خوشحالم که با وبلاگ رنگی شما اشنا شدم اما کاش این پست و شعر آخر ی اینقدر سیاه نبود مخصوصا قسمت پایانی شعر
روح مادر شاد و شما باشید تا همیشه نام او زنده باد
سلام دوست تازه آشنایم
ممنون که آمدید و با دلنوشته هایم آشنا شدید
حرف دل را باید یا گفت اگر گوش شنوایی است و اگر نیست باید نوشت تا مثل یه بغض فرو خورده خفه ات نکند ......
روح رفتگان شما نیز شاد
سلامت ... موفق و شاد باشید
اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت میمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری
[گل]سلام مهربان
بادرودفروان بر شما دوست بزرگوار و ارجمند و با یک دنیا پوزش بخاطر سردرگمی و حیران کوچه پس کوچه های انگیزه و به امید التیام و جبران اینهمه محبتهای حضور شما که بسی مایه مسرت و ارامش و امید است و انشالله توفیقی حاصل گردد تا جبران این الطافاتتان را پاس دارم،همواره براپهای نخوانده مروری انداختم و از قلم و بیان زیبا و پرمحتوایتان که اوج معنا و قاطعیت فن بیان است مثل همیشه استفاده مفید نمودم و از خداوند سرفرازی و مستدامی شما را درصحنه مسئلت دارم.بدرود تادرودی دگر[گل]
سلام خواهر خوبم
ما مثل خورشیدیم و ماه .... خیلی قشنگه
سلام
ممنون از حضورتون
خیلی ساده و بی غل و غش حرف های دلتان را بر تن سفید کاغذ نوشتید
منتظر دیگر نظرات ارزنده تان هستم