هوالمحبوب
روز مهر
ماه مهر
باران مهربانی
آسمان آبی
جشن و شادمانی
سرور و خنده ی همگانی
گل های کوکب و داوودی
روزگار پاییزی
برگ های جدا شده
رنگارنگ است و شاد
اما شادی به دلم راهی ندارد
فقط سکوت است و سردی
آسمان دلم ابری است
سیاه و تیره
هر دم می بارد
می بارد .......
دلم چشمه ای زلال و جوشان است
سرشار از مهر و عشق .......
و کاش رودی از دوستی و عاطفه
از این چشمه جاری می گشت
و در اعماق وجودم جریان می یافت
اما اینک من ماندم و تنهایی
و دیوار های " ساکت " دهلیز قلبم
که رگهایش سخت شده است و مسدود
دیگر عشق و مهری در جریان نیست
هر چه هست سردی است و رکود
کجا رفتند آن روزهای خوب ؟
روزهای آفتابی و درخشان
الهی اسرار دلم را می دانی
اشک هایم بر همه عیان
و راز دلم پنهان
خدایا دستانم ناتوان است
رهایش مکن ......
رهایم مکن
پی نوشت
بلندترین شاخه ی درخت یک واژه را می فهمد و آن هم تنهائیست.....
دلنوشت
نیمی از این شعر را در تاریخ ۲۰ آذر ماه سال قبل( روز تولدم ) نوشته بودم
و وقتی امسال یافتمش .. نیمی دیگر از دلتنگی های یکسال را به آن اضافه کردم
واین شعر سپید امروز با اشک نوشته شد ......
امید به آنکه روزی اشکهایت تبدیل به لبخند و غمهایت تبدیل به شادی گردد
هستی ما به ناپایداری ابرهای پاییز، تماشای تولد و مرگ موجودات، همچون نظاره ی شعله های آتش یک عمر، مانند جرقه ی رعدی در آسمان و چون سیلابی پر شتاب و روان از سراشیبی کوهی [است].((گواتما بودا))
سلام دختر عزیز وارجمندم
اول روز دختر بر شما وهمه دختران ایران زمین مبارک باد
تندرست وشادکام باشید .
دوم شرمنده بابت تاخیر
سوم دست مریزاد واحسنت
چهارم دوباره تشریف بیارین خونه ما
خوشحال می شویم وممنون
سلام بر معشوق
که چهره اش قمر و چشم او ستاره ی اوست
سلام بر عشق
که قطره قطره ی اشک شبانه چاره ی اوست
به چشم یار سلام
که سوز ما
ز نگاه وی و شراره ی اوست
سلام من به سپهر
که زینت شب ما ابر پاره پاره ی اوست
به شب سلام سلام
که هر ستاره ی رخشنده گوشواره ی اوست
اون چشای روشن داشت
اون یکی رو جز من داشت
من در حسرت موندن
اون خیال رفتن داشت
سلام مهتاب جان مثل همیشه زیبا نوشتی
موفق باشی وشاد گلدختر
روز دختر مبارک من به این مناسبت اپم حتما بیا سر بزن
سلام عالی بود..ازعالی هم نمیشودانتقادکرد....موفق ومنصور
خدایا دستانم ناتوان است
رهایش مکن ......
رهایم مکن
-------------------------
سلام . تشکر ازحضور .این مطلب ما هم کوتاه بود واموزنده واز وبلاگ شاخه نبات . که مدیران هم اقای حاج علی وازدوستان خوب است گرفته ام.
فیس بوک این روزها مشکل دارد. موفق باشید.
سلامی چو بوی خوش آشنایی
برآن مردم دیده را روشنایی
دوست عزیز وارجمندم سلام
ممنون که به خونه من اومدی خوشحالم کردی
خواندمت ولذت بردم
دیدن دوستان لذت بخش است برای دوستان
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از دهان آنکه شنید از دهان دوست
خوشحال می شوم دوباره خدمت برسم و......کرم نما وفرود ا که خانه خانه توست
چشم به راهتون هستم
سلامی چو بوی خوش آشنایی
برآن مردم دیده را روشنایی
دوست عزیز وارجمندم سلام
ممنون که به خونه من اومدی خوشحالم کردی
خواندمت ولذت بردم
دیدن دوستان لذت بخش است برای دوستان
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از دهان آنکه شنید از دهان دوست
خوشحال می شوم دوباره خدمت برسم و......کرم نما وفرود ا که خانه خانه توست
چشم به راهتون هستم
خدایا
دستهایم لرزان ، لبانم خاموش و چشمهایم گریان از تکرار نبایدهاست . مرا رها مکن که تنها تومرا در خودم پنهان کرده ای و من همچنان در غفلت لحظه هام .
سری هم به " حرف دل " بزنید که ورودتان تجسم لحظه زیبایی هاست.
سلام وعرض ادب
بهتون بابت وبلاگ قشنگ وپرمحتواش تبریک میگم
امیدوارم همیشه سالم وسرحال باشی.
قدم رنجه کنیدخوشحال میشم.
وبلاگ خیلی قشنگی داری مهتاب جون
خوشحال میشم اگه به من یه سری بزنی
اگه دوست داشتی لینکت کنم بگو با چه نامی لینکت کنم توهم اگه از وبلاگم خوشت اومد منو با اسم (در آغوش دریا) لینک کن
موفق باشی عزیزم
سلام عزیزم .
زیبا بود .اما امیدوارم نگاهت همیشه آبی به روز گار باشد.
این رو بدان که هیچ دل بی غمی نیست،در این دنیا که نگاه نیلیو روز گار کبود را تجربه نکرده باشد.
دوست دارم مهتاب عزیز
سلام
اگر موافق به تبادل لینک هستین بهم اطلاع بدید
خوشحال میشم
این منم
اینجا تنهای تنها
پشت پنجرهای بسته
و تو کمی آن طرف تر
دستانت را تکان میدهی
بی من
برای پرندگانی که پرواز را
به فراموشی
سپرده اند.
دلنوشته ها ودلسروده های زلال وصمیمی ات را زمزمه کردم ..دلنشین بود
..........
سلام عزیز بزرگوار صمیمی .
...................
یاد ایام حوانی جگرم خون میکرد.....خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد.
ده سال است که بازنشسته شده ام....واقعا چه خاطرات بیاد ماندنی بود اول
مهرماه اغاز عشق ومهر ومحبت...سال تحصیلی..دیدار عزیزان دانش آموز..مدرسه وکلاس معطر درس..تجدید دیدار معلمها وگلهای معطر مدرسه دانش آموزان صمیمی
ودوستان دانش آموز باهم...یاد همه شان بخیر...الان دبیری بازنشسته درسن شصت سالگی هستم...با کوله باری خاطره
خدمت من مثل دلـــــم ساده بود...قسمت من مدرسه افتاده بود
درس وکلاس آمد وعاشق شدیم.....باسفر عشق،موافق شدیم
فصل شکوفایی گلهای یـــاس.....عـطر صمیمــیت درس وکــلاس
عشق شمادردل من جان گرفت...خدمت من بـود که پایان گرفت
موی سپــید آمد وتخــته ســیاه.....تا که رســیدیـم بـه پـایـان راه
................
به خلوت تنهایی ام خوش آمدید..از اینکه در این عصر بی تکیه گاهی وغربت بازهم بمن سر میزنید وفراموشم نمیکنید بسیار سپاسگزارم...واز اینکه به علت مشکلات جسمی. بخصوص ناراحتی های مستمر چشمی..و عدم فرصت کافی نتوانستم نقدی در خور آثار ارزشمند شما داشته باشم پوزش می خواهم
...........
نگاه هر خیابان بــــر گ، پاییز.......و آوای درختـان، بــرگ ،پاییز
طنین خسـته ی نـارنجی شهر....هوای گـریه، باران،بـرگ، پاییز
سلام عزیزم
ممنون که لینکم کردی
منم لینکت کردم
راستی یه اپ جدیدم گذاشتم
اگه دوست داشتی بیا ببین
بینهایت زیبا بود این دلنوشته .
خوشحال شدم از آمدن به اینجا .
باز هم سر میزنم .
شاد باشی
سلام من شما رو لینکیدم.شما هم منو به اسم بلاگم بلینکید.ممنونم
ستاره جوون چرا اینقدر درد داشت این شعرت ؟ بیا اینو بگیم : من به سیبی خشنودم من به یک اینه یک بستگی پاک قناعت دارم ...
به روزم
" از خریت خارها گل میشود "
چه شود
نظر فراموش نشود
سلام
سلام مهتاب عزیزم






ممنون که یادم هستی و بهم لطف داری
دلنوشته ی زیبایی بود که شاد شروع شد وغم انگیز به اخر رسید
تنهایی فقط مختص همون خداییه که ازش خواستی رهات نکنه! عزیزم با داشتن دوستان مهربونی که سندش کامنت های بالاست که دیگه تنها نیستی
اگه افتخار بدی من ودوستان رودی میشیم وبر چشمه ی زلال وپاک دلت جاری میشیم بعدش مطمئنم که گرمی عشق ومهر رو در تک تک سلول هات حس میکنی ! حالا اجازه هست؟
به امید روزای آفتابی وروشن ودرخشان مثل ستاره مثل مهتاب ...
حرفی برای فریاد، چون غسل در تن باد
مانند شبنمی بر، گلبرگهای میعاد
یک شعر ز غم گرفتن، در قحطی شکفتن
یک شکوه نامه از من، از خود به خود نوشتن
اشکی به پاکی رود، جاری شد و بیاسود
از تن خسته کم کرد، اما به درد افزود
بغض شکسته بی باک، می ریخت بر تن خاک
گذشته، اما در یاد، مونده یه شعر غمناک
هر برگ یاد دردیست، هر سطر یاد اشکیست
هر حرف نانوشته، یاد یه مرگ سمی است
در هر کلام خسته، دریای غم نشسته
این شعر خیسو بنگر، از غم من شکسته
مهتاب جان سلام
شباهت اسم وبلاگت منو کشوند اینجا تاببینم چقدر با هم افکار وسلیقههامون شباهت داره
راستش لابه لای نوشته یه چیزایی اومد دستم
مثل همیم
اگه موافق باشی با هم تبادل لینک داشته باشیم.فقط اگه زحمتی نیست بیا بهم بگو با چه اسمی لینکت کنم
ممنو ن میشم
موفق باشی عزیزم
مهتاب جون سلام
آپم بیای خوشحال می شم
مهتاب جان سلام»با دقت خواندمت وازدیدگاه ادبیت استفاده بردم. من هم با یه شعر به روزم با افتخار دعوتی
من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
***
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های اینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکه های اینه راهی به من بجو!
***
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:
احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛
احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ئی می زند جرس.
***
آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش اینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.
من بانگ بر گشیدم از آستان یاس:
(( - آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))
(شاملو)
سلام دوست گلم جالب بود
سلام
کاش آدرسی می گذاشتید.
سلام مهتابم
من اپم
منتظر حضور قشنگت هستم
سلام
خیلی زیبا بود دلتنگیها
خدایا رهایمان مکن می دانم که دستمان را گرفته ای
سلام و عرض ادب دارم خدمت خواهر گرامی و ادیبم سرکار خانم مهتاب نظرات
شرمنده ام از بنده نوازی شما و اما در خصوص وبلاگتان باید عرض کنم وبلاگی با محتوی و ادبی است که شاگردانی جون حقیر را نقد بر این زیباسرائیها نیست که باید در مکتب شما فعلا شاگردی کنم و اگر من نظر ندادم علت این بود که نقد بر این دل نوشته ها به دلیل عدم آگاهی به ادبیات شعر نو بی ادبی به سروده های زیبای شما نباشد اما از آنجائیکه سلام مستحب و جوابش واجب است این سطور را به رسم یاد بود تقدیم آن فرهیخته مینمایم. ان شاء الله تعلل من را به حساب بی توجهی نگذاشته و مورد عفو قرارفرمائید.ارادتمند رئیسی گرگانی
روزت مهر و ماه ت مهر
تا که باران لطیف مهر تو....
از فضائی از محبت ولو مجازا ...
به دریچه مجازی بلاگم ریخته و آن را ....
از عطر احساس و دوستی با خداوند
نمور کرده است .
یاد گرفتم از این احساس که یاد خدا ...
بلند مرتبه ترین یادها است که با ذکرش آسمانی...
نه قرمز و زرد که آبی ...
به جشن و شادمانی ....
سرور و خنده همگانی ....
خواهم رسید
تقدیم از برادر کوچک شما یپسید علیرضا رئیسی گرگانی
سلام
ممنون از حضورتون و بابت دعوت.لذت بردم میزبانیت دلنشین بود.برقرار باشی.
من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پـیچـاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بـارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گـفتی و بر گفته خود خـندیدی
از همین نـغمه تاریک مرا تـرساندی
بر لبت نام خدا بود ، خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقـصاندی
دست ویرانـگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن: رشته ایمان دلم پـاره شده ست
من که تسبیـح نبودم ، تو چرا چرخاندی؟
لحظه ای کافیست اگر لحظه مان لحظه باشد ... !!!
لحظه ای به یاد ماندنی ... لحظه ای نه به سان یک چشم بر هم نهادن ... که بسا
طولانی تر ... به درازای تمام خاطر و خاطره ها ...
لحظه ای سرشار از شادی به شادی آن لحظه که کودکی مقابل کیک تولد خود در کنار
کادوهایش نشسته و منتظر است تا پدر از او بخواهد تا شمعها را فوت کند و عکس
یادگاریشان را بگیرند و لحظه ای سراسر غم به غمناکی آن لحظه که خبری
میرسد تورا ...قاصدی بدخبر تو را از مرگ عزیزی مطلع میکند
لحظه ای پر از شوق ... در آن لحظه که عزیزی را پس از مدتها میبینی و اشک شوقی
گوشه چشمت جمع میشود و با چکیدنش تورا از دریایی انتظار خالی میکند
و لحظه ای تماما حسرت ... در آن لحظه که پاره ی تنی پیش چشمانت از تو برای
همیشه دور میشود و تو در حسرت از دست دادن او و تمام آنچه که در حضورش
نکرده ای خواهی ماند ... !!!
لحظه ها بسیارند ...
تــو اینک تــداعی کــدامین لــحظــه ای
اذان عشق...
صدای اذان را میشنوی؟؟
وضوی عشق میسازم به شوق دیدن معشوق....
روبرویت می ایستم.. به نیت دیداری دیگر. تا که ببینم تو را..
دو رکعت نماز عشق به جا می آورم... قلبم چون کبوتری گریخته از دام صیاد . بی تاب است . نمیدانم . بعد از این عبادت با شکوه به دیدار تو نائل خواهم گشت...؟؟؟!!!
سلام
زیبا بود
سرشار از احساس کالی که بغض یک سال را باریدن گرفت
آفرین
من منظور شما از این که همه شاکی هستند رو نفهمیدم؟!
سلام مرسی که بهم سرزدی
منو با اسم پرواز تا اوج زیبایی لینک کن
ممنون
امیدوارم موفق باشی عزیزم
گاهـی باید از کنـار مشـکلات رد شـد
و گفــت :
میــگ میـــگ ![گل]
دوسـتان دخـتر رز توبه ز مستوری کرد
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کـنید
تا نـگویند حریفان کـه چرا دوری کرد
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مسـتانـه زد و چاره مخـموری کرد
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آن چـه با خرقه زاهد می انـگوری کرد
غنچـه گلبـن وصلم ز نسیمش بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست…
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم
جاریست…
تبریک عزیزم بابت شعر زیبات
بلند ترین شاخه را منم تنها می دیدم
در بیشه زاری که فقط من بودم و درخت و دیگر هیچ
تا روزی که بلندترین قله در بیشه سر کشید
مرا دعوت کرد
بالا رفتم
بالا و بالاتر
بالا و بالاتر
رسیدم به مرزی که قله نام داشت
پرسیدم اینجا تنها خواهم بود؟ مثل بلند ترین شاخه؟
قله گفت خواهی فهمید...
از مرز عبور کردم
بالاتر از قله بودم
آنچه بود حس رهایی بود نه تنهایی!
فهمیدم شاخه هم هیچ وقت تنها نبود...
رها بود...
دلگیری ات مباد که من گیر کرده ام
در گیرو دار رفتن و در پیچ و تاب عمر...(استاد شهریار)
دلگیری ات مباد...
من قبلا واسه این اپت اومدم گلدختر نظرم که بالا هست!
اشکال نداره چون شعرت خیلی خوب بود یه بار دیگه هم واست نظر میدم
امیدوارم به روزهای همیشه افتابی برسی
سلام مهتاب عزیز دوباره آپم بیا گلم خوشحال می شم
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود بهم میرسانیم.
نمی دانم آن سو برای شما تکه چوبی هست؟
من اینجا جنگلی را به آتش کشیدم...
سلا به به چه وب قشنگی
مخصوصا پرواز را به خاطر بسپار
به وب منم سربزن
چون منم پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است هستم
بدو بدو
بیا
تبادل لینک؟