هوالمحبوب
چرا دیگر نمی تابی به این دریای طوفانی
هوا سرد است و خورشیدم نگو در بند زندانی
تمام این غزلها را به یمن آنکه برگردی
کنم سیراب و بعد از آن سر راه تو قربانی
من از هر مرغ دریایی نشانی از تو می خواهم
که می گویند : عاشق شد مگر این را نمی دانی ؟
به آن چشمی که می بوسی حسادت می کنم اما
دلم آرام می گیرد که تو خوشحال و خندانی
شاعر:ناشناس
پی نوشت
عید سعید قربان بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد
دلنوشت
از صــــــفا و مهربانی کعـــبه صاحـــبدلانی
باش تا طوفی کنم من هم به گرد بارگاهـــت
هوالمحبوب
بمناسبت سالروز درگذشت قیصر امین پور
زندگی
قیصر امینپور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در گتوند در استان خوزستان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در گتوند و متوسطه را در دزفول سپری کرد و در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد.
قیصر امینپور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایاننامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایاننامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکلگیری و استمرار فعالیتهای واحد شعر حوزه هنری تا سال ۶۶ تأثیر گزار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر ِ هفتهنامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر میگرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امینپور در سال ۸۲ بهعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد.
فال نیک
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو
آثار
از وی در زمینههایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شدهاست که به آنها اشاره میکنیم:
«دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود که تابستان ۱۳۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارشها، در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید.
اگر عشق نبود
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایرهی کبود، اگر عشق نبود
از آینهها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟
در سینهی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
پی نوشت:
دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او
ما را ...
فردا ؟
هوالمحبوب
بغض سنگینی راه نفسم را گرفته است
نمیتوانم آنرا فرو دهم
چاره ای جز فریادی عظیم ندارم
فریاد می کشم ..... خدایا
دستانم را بسوی آسمانت بلند می کنم
آسمانت را گشاده گردان
دستانم را بگیر و رهایم مکن
راهی به آبی بیکرانت ندارم
بی پناه در زمین مانده ام
غریبه ای بین زمینیان
دل های آدمیان بهم راهی ندارد
در این هیاهو کسی دلم را نمی خواند
من گم شده ام
دل نوشت- آواز مهرم را فقط برای تو می خوانم
اگر مرا باز بیابی .....